شما قهرمان داستان خودتان هستید

همهچیز از همین‌جا شروع میشود. از همین سلول‌های خاکستری‌رنگ که شروع به رویابافی می‌کنند و گاهی همین رویاها هستند که تصویر ِواقعی‌تری از یک ماجرا را به ما نشان می‌دهند. داستان از ذهن نویسنده شروع می‌شود، نویسنده‌ای که بنا بر روال همیشگی نوشتنش، مشغول کشیدن منحنی حلزونی‌ست تا بتواند بر روی کاری که قراردادش را با ناشر بسته است، متمرکز شود و داستانش را بنویسد. داستانی که از ابتدا از صدای غرش کامیون‌های ارتشی و سربازهای خسته و خواب‌آلود حرف می‌زند تا مخاطب را وارد جهانی از مبارزه و جنگ کند. حتی آن‌جایی که صدای عبدالحلیم حافظ از رادیوی دوزندگی به گوش می‌رسد که شعری از نزار قبانی را می‌خواند. شاعری که وقایع زندگی‌اش سبب شد تا شعرهایش بوی سلاح و باروت بدهد.

 

 

داستان، روایت ِمواجهۀ نویسنده، با شخصیت‌های داستانی‌ست که هنوز شکل نگرفته‌اند. خرگوشی هیمالیایی که از دل داستان به دنیای حقیقی پریده و سیاسمبویی که چهرۀ بهنام روزگار خویش است.

«اِدسون آرانتس دوناسیمنتو» یا همان «پله» که از شخصیت‌های اصلی داستان است، گاهی زبانِ نویسنده می‌شود و جای او را در داستان می‌نویسد و گاهی نیز از نویسنده می‌خواهد قهرمانی برای داستان

انتخاب کند. اما نویسنده خیال دارد داستانی واقعی از حادثه‌ای هولناک بنویسد، مشابه با نویسندگانی که ایدۀ داستان‌هایشان را بدون پافشاری بر رعایت موبه‌موی وقایع زندگی‌شان، از زندگی گرفته‌اند. مانند

داستان‌هایی چون زنان کوچک، آلیس در سرزمین عجایب و یا داستان دنیل دفو در کتاب رابینسون کروزو

که ایده و شخصیت داستانش را از زندگی خودش و ماجرایی واقعی از زندگی یک دریانورد اسکاتلندی الگوبرداری کرده است. بله، همیشه پای یک ماجرای واقعی در میان است و حاال آن ماجرای واقعی که نویسندۀ نوجوان هفده ساله آبادانی را درگیر کرده بود، قطعاً مرتبط با همان حادثه فجیع سینماست.

گفتم: «شاید بهتر باشد از فکرش بیایی بیرون.»

گفت: «از فکر چی؟»

«از فکر قهرمان بودن.»

«نمی‌توانم.»

«نمی‌توانی؟»

گفت: «تا مار بوآی دم‌قرمز توی این داستان هست، نمی‌توانم، بالاخره این داستان باید یک قهرمان داشته باشد که باهاش بجنگد یا نه؟»

جمشید خانیان نویسنده داستان، که آبادانی بودن خودش را با اسامی شخصیتهای داستان و لهجۀ شیرینِ آنان، نشان ِمخاطب می‌دهد، شاید نتواند در همان ابتدا مخاطب را متوجه دلیل حضور سربازها و جنگ در داستان کند، اما کمی که داستان پیش می‌رود و یا اگر مخاطب به اندازه‌ای معمول، از تاریخ خوانده باشد، کم‌کم حواسش پرت سال‌های دهۀ پنجاه و روزهای انقلاب می‌شود.

نویسنده در این اثر می‌کوشد با استفاده از قالبی پسامدرن، به فاجعۀ تاریخی آتش‌سوزی سینما رِکس آبادان بپردازد و تلاش دارد تا تاریخ را در بستری از داستان بازنمایی کند. فی‌الواقع «ادسون آرانتس دوناسیمنتو و خرگوش هیمالیایی‌اش» روایتی‌ست که گوشه چشمی به واقعۀ آتش‌سوزی سینما رکس ِآبادان دارد. یکی از مهم‌ترین حوادث سال ۵۷ که باعث خشمگین شدن مردم و سرعت بخشیدن به انقلاب ۵۷ شد، فاجعه به آتش کشیدن سینما رِکس آبادان بود. فاجعۀ هولناکی که حدوداً ۷۰۰ نفر از تماشاگران آخرین سانس فیلم «گوزن‌ها» را به کام مرگ کشاند.

این میان خرگوش هیمالیایی و بازیکن هزارودویست‌وهشتادویک گله برزیل، خیاطی ماکسی‌مُد، ریوهای ارتشی و حتی حضور قورباغۀ سبزرنگِ شَملی هم که سروکله‌شان در داستان پیدا شده، قطعاً روزی از تجربه‌ای واقعی در دنیایی حقیقی، پا به دنیای خیال نویسنده نهاده‌اند.

آن‌جا که نویسنده می‌گوید: «من اصلاً به خرگوش فکر نکرده بودم. تنها چیزی که از این حیوان در حافظۀ

من مانده، مربوط است به سه چهار سال پیش. یعنی درست موقعی که با دیدن تابلوی نقاشی آبرنگِ چینی ِ«سه خرگوش» یک ایده داستانی به ذهنم رسید و بعد شروع کردم به جمع‌آوری اطلاعات دربارۀ خرگوش‌ها و نژاد آنها. همین، و گذشت و تمام شد.»

داستان از شش بخش به‌هم پیوسته تشکیل شده است و عنوان ِهر بخش، زیرشاخه‌ای از عنوان بعدی را دربرمی‌گیرد. ماجرای واقعی در بخش «رکس» خودش را نشان می‌دهد. از بعدازظهر ۲۸ مرداد سال هزاروسیصدوپنجاه‌وهفت. روزی که ننه ناریه و آقا می‌خواهند خودشان را به سانس ِآخر رکس برسانند.

دیکو سیاسمبویی می‌خواهد روایت داستان را تغییر دهد، سینما درش بسته باشد و کسانی که قصد انجام این حادثه شوم را دارند، ناموفق بمانند. اما نویسنده می‌خواهد آن‌چه که اتفاق افتاده را روایت کند. روایت تلخی از ننه ناریه و آقا که در همین آتش‌سوزی سینما، جان ِ خود را از دست دادند، اتفاقی که برای همیشه در تقویم و یاد ِنویسنده ثبت شده است.

«بنویسید آن شب آقام و ننه ناریه به خوبی و خوشی برگشتند خانه!»

گفتم: «همچین چیزی ممکن نیست!» از ته ِگلو گفت: «ممکن است!»

«یعنی بنویسم سینما رِکس آتش نگرفت؟»

«بله!»

«چه‌طوری می‌توانم بنویسم آتش نگرفت وقتی همه می‌دانند آن شب سینما رِکس آتش گرفت؟»

 جمشید خانیان، نویسنده‌ی آبادانی کتاب‌های نوجوان، که از نیمۀ اول دهه ۱۳۶۰ با نگارش دو نمایشنامه

«یک نیمروز در اتاق بازجویی» و «روی نی‌بندی» و نیز مجموعه‌ای از داستان‌های کوتاه، در حوزۀ «نوشتن» فعالیت خود را آغاز می‌کند، در این کتاب، داستانی متفاوت و عجیب و غریب را برایمان تعریف می‌کند.

جمشید خانیان نخستین نویسندۀ ادبیات کودک و نوجوان ایران است که از بخش آسیا به جشنوارۀ

«کلاغ سفید» کتابخانه مونیخ (در سال ۲۰۱۸ میلادی) دعوت شده است، او در سال ۱۳۹۷ از سوی انجمن

نویسندگان کودک و نوجوان ایران به‌عنوان نامزد بخش نویسندگی جایزه آسترید لیندگرن ۲۰۱۹ معرفی شده است.

 

💷 یادداشت فرزانه تونی در شماره ۲۵۳۵ روزنامه پیام ما 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

1
خانه
دسته‌بندی
0
سبدخرید
حساب‌کاربری
جست‌وجو