درخت دوستی بنشان یا سنگ دوستی بیاب

اولین مواجهه‌ی من با کتاب گورکن و راسو، دست‌های کوچک یک راسو بود، یک راسو با چند خط سفید روی کمرش که نشان از یک‌چیز داشت، بوی بد. بوی بدی که می‌تواند برای لحظه‌ای همه را خفه کند. بعد نگاه خیره‌ی گورکن به راسو بود و دست درازش، دستی که برای دوستی دراز شده، اما شما در مواجهه‌ی اول انتظار دارید در کوبیده شود توی صورت راسو و گورکن برگردد سر بقیه‌ی زندگی‌اش. بله! همین‌طور می‌شود. مجموعه گورکن و راسو این‌طور شروع می‌شود.

دوستی مفهوم عجیبی است. گاهی از جایی شروع می‌شود که اصلاً انتظارش را نداریم. گاهی به جاهایی ختم می‌شود که اصلاً حدسش را نمی‌زنیم و گاهی ماجراجویی‌هایی را در دل خودش دارد که به‌یادماندنی است. هیچ‌کس نمی‌تواند برای دوستی چهارچوب دقیقی تعیین کند. چون زندگی برای هر لحظه یک ماجرای جدید رو می‌کند و دوست در این ماجرای جدید، می‌تواند نقش جدید و متفاوتی بگیرد.

گورکن در خانه‌ی خودش، در اتاق خودش نشسته بود و یک پروژه‌ی بزرگ سنگ پیش رویش داشت. خانه‌اش ساکت، غذایش سرد و برنامه‌ریزی روزانه‌اش دقیقاً سر جای خودش بود. بعد یک‌دفعه، یک دوست وارد شد. یک راسوی پاشنده‌ی بوی بد، که دستش را دراز کرد سمت گورکن و خواست دوست او بشود. راسویی که با همه‌ی مرغ‌ها دوست می‌شد، آشپز خوبی بود و قصه‌های زیادی می‌دانست. اما چه کسی می‌خواهد برنامه‌ریزی روزانه‌اش را به هم بریزد. اصلاً این به‌هم‌ریختگی چقدر می‌تواند شما را از هدفتان دور کند. پس گورکن مقاومت کرد. او نمی‌خواست راسو وارد خانه‌اش بشود اما عمه لولا که صاحب اصلی خانه بود برنامه‌ی دیگری برای گورکن داشت. راسو هم‌خانه‌ی گورکن شد و همراهی این دو نفر از همین‌جا آغاز شد. اول که دوستی نبود، یک شکلی از تحمل موجودی غیر هم‌شکل بود. اما داستان لحظه‌به‌لحظه زنجیره‌ی این دوستی را پررنگ می‌کند و این نقطه‌ی قوت داستان است. همه‌چیز در آرامش رخ می‌دهد حتی تغییر گورکن برای پذیرش راسو.

دوستیِ واقعی، رابطه‌ی محبت متقابل، بین دو نفر است و در پایان جلد یک این دوستی واقعی بین راسو و گورکن تثبیت می‌شود. همدلی به معنی درک و تقسیم احساسات با فرد دیگر، برای گورکن شکل می‌گیرد و او از لاک خودش بیرون می‌آید. حالا همه دوستانش فقط سنگ‌های مهمش نیستند، موجودات دیگری هم هستند که راسو به خانه دعوتشان کرده است.

پیدا کردن دوست نمی‌تواند برای همه به‌راحتی رخ بدهد، مثل راسو که در خانه را زد، دستش را دراز کرد و خواست که با گورکن دوست شود. برای گورکن همه‌چیز سخت‌تر بود، برای خیلی از ماها هم ممکن است این‌طور باشد. دوست نداشته باشیم همان اول جواب سلام کسی را بدهیم، همان اول او را در جریان همه علاقه‌مندی‌هایمان قرار دهیم و همان اول ریتم زندگی‌مان را به خاطر او به هم بزنیم. اما راسو ذره‌ذره وارد زندگی گورکن شد، با یک غذای گرم، با صحبت‌های هیجان انگیزش و با ارتباطات عجیبش با مرغ‌ها.

یک نکته‌ی جذاب در مورد شکل‌گیری این دوستی این است که راسو خودش را به خاطر خوشایند گورکن و پذیرش از سمت او تغییر نمی‌دهد. در جلد دوم این را به‌خوبی می‌بینیم. اگر او راسوست، با همه‌ی خصیصه‌هایش راسوست و همین باعث می‌شود گورکن سنگ‌شناس او را دوست داشته باشد. در کتاب دوم، جای خالی یک سنگ روی دیوار اتاق سنگ‌های گورکن دیده می‌شود. سنگی که داستانی قدیمی و مفصلی دارد. سنگی که جست‌وجویش با یک سفر شروع می‌شود و داستان به‌گونه‌ای رقم می‌خورد که گورکن باز هم چیز بیشتری از دوستی‌اش با راسو یاد بگیرد. گاهی باید از چیزی گذشت تا چیز ارزشمند دیگری را به دست آورد. چیز ارزشمندی که تا چند روز پیش، میزان اهمیتش را نمی‌دانستیم.

مجموعه‌ی دوجلدی گورکن و راسو، داستان حیوانات است، اما آن‌قدر دقیق و پر از عاطفه نوشته شده، که شما نمونه‌ی دو آدم با خصوصیات رفتاری متفاوت را در برابر هم می‌بینید، البته نویسنده از ویژگی‌های حیوانی گورکن و راسو غافل نشده و از آن‌ها به خوبی استفاده کرده تا داستانش را پیش ببرد.

یادداشتی از معصومه میرابوطالبی، نویسنده‌ی آن‌سوی دریای مردگان

درباره‌ی خانه‌ی سنگی و دایناسور در مرغدانی از مجموعه‌ی گورکن و راسو

نوشته‌ی ایمی تیمبرلیک با تصویرگری جان کلاسن و ترجمه‌ی پژمان واسعی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

1
خانه
دسته‌بندی
0
سبدخرید
حساب‌کاربری
جست‌وجو