در خانهای قدیمی، از پشت دیوارهای اتاق، یکی همهاش فریاد میزند اننوگی اننوگی و داستان کنجکاوی افشین با شنیدن این صدا و دنبال کردن جلال شروع میشود. «آن سوی دریای مردگان» داستان افشین و جلال است که پا به سرزمینی میگذارند که اجازهی ورود به آن را ندارند.
افشین چند وقتی است که از شهر به روستا آمده و به خاطر عصای دست و پای بیحسش با بچههای مدرسه و روستا ارتباط چندانی ندارد؛ اما توجهش به جلال جلب میشود که بچهها پشت سرش زیاد حرف میزنند و کسی هم با او دوست نمیشود. جلال در خانهای پشت غسالخانه زندگی میکند که همه میگویند جن دارد. جلال خودش هم رغبتی ندارد با کسی دوست شود و وقتی توجه افشین را میبیند سعی میکند او را پس بزند؛ اما افشین پیگیرتر از این حرفهاست! افشین با تلاش بسیار از راز جلال و دایی او و خانهشان با خبر میشود. راز آنها چیست؟ آنها نگهبانان دروازهای هستند که انسانها نباید وارد آن شوند.
افشین و جلال هر دو عزیزانی را از دست دادهاند و افشین برای اینکه دوباره غم از دست دادن را تجربه نکند میخواهد از دروازه رد بشود. او به دنبال «اوته نهپیشتیم» است. کسی که میگویند هیچگاه نمرده و جاودانه است. افشین، جلال و اننوگی سفری را برای رسیدن به اوته نهپیشتیم شروع میکنند که پر از خطرات و موجوداتی است که آنها نه تا به حال دیدهاند نه چیزی دربارهشان شنیدهاند. حتی اننوگی که نگهبان جنگل سدر است هم از راهی که در پیش دارند و خطرات احتمالی آن آگاه نیست. او فقط سعی دارد محافظ خوبی باشد و بچهها را به سلامت به اوته نهپیشتیم برساند. آنها از جنگلهای پردرختی میگذرند و با درختهایی روبهرو میشوند که حرف میزنند و جان دارند و با شاخههایشان هر غریبهای را کتک میزنند. از کویر پر از شنی رد میشوند که گرگها آنجا به انتظارشان نشستهاند و پسرها باید بتوانند هم برای حفظ جانشان و هم برای رسیدن به اوته نهپیشتیم از کویر عبور کنند. و عبور از دریای مردگان، آنجایی است که افشین با مرگ روبهرو میشود.
کتاب آن سوی دریای مردگان دربارهی مرگ و زندگی است. این کتاب بن مایهای اسطورهای دارد و در نقطهی اوج داستان که عبور از دریای مردگان است مخاطب با گیلگمش و انکیدو آشنا میشود. انکیدو موجودی است نه مرده و نه زنده که منتظر گیلگمش است که به کنار او بیاید. در داستانهای کهن هم به انکیدو در حماسه گیلگمش اشاره شده است. گیلگمش هم بعد از مرگ انکیدو ترس از مرگ به جانش میافتد و برای جاودانگی به دنبال پیدا کردن اوته نهپیشتیم میرود. گیلگمش داستان به سرانجامی ندارد. افشین به کمک جلال و اننوگی از تمام سختیها میتواند عبور کند؛ اما آیا به جاودانگی که برای پدربزرگش به دنبال آن بود، میرسد؟
آن سوی دریای مردگان داستان جذاب و پرکششی دارد و نویسنده سعی کرده است با توجه به بازگشتهایی که به اسطورهها دارد تفکر مرگ و زندگی و رنج زندگی انسانی را به تصویر بکشد. هرچند حضور این اسطورهها به صورت تلگرافی شاید آنها را بیشتر به یک اسم تبدیل کرده است تا عناصری برای پیشبرد داستان، اما به همین اندازه هم باعث ایجاد فضایی فانتزی و در عین حال واقعی شده است. کتاب تخیل خوبی دارد. هر آنچه در کتاب فانتزی است با دنیای واقع هم خوب چفتوبست پیدا کرده است و شخصیت اصلی داستان که یک نوجوان با نیازهای ویژه است، شخصیت دلپذیر، شجاع و در حال رشدی دارد. هرچند بعضی از گفتوگوها و واگویههایی که دارد کمی او را از فضای نوجوان خارج میکند.
پایانبندی داستان به کیفیت شروع و میانهی آن نیست. تحولی که در افشین رخ میدهد، کمی غیرمنتظره است و آنطور که باید و شاید به آن پرداخته نشده است. اما در مجموع آن سوی مردگان کتاب روان و پر از اتفاقات تخیلی پرکشش است و نویسنده توانسته با آفریدن یک دنیای تخیلی به مسئلهی حساس مرگ و زندگی و پذیرفتن سوگ برای نوجوان امروزی بپردازد.
این کتاب شایستهی تقدیر جایزهی ادبی نوفه شده است و ۴ لاکپشت پرنده دریافت کرده است. همچنین، کتاب آن سوی دریای مردگان منتخب طرح سامانبخشی کتابهای رشد است.