علیرضا گلدوزیان، متولد ۱۳۵۵، تصویرگر برجستهی کتابهای کودک و نوجوان تاکنون آثار بسیاری برای کودکان خلق کرده است و این آثار جوایز داخلی و بینالمللی بسیاری را برای او به ارمغان آورده است؛ از جمله جایزهی بزرگ براتیسلاوا، قلم طلایی بلگراد، جایزهی تصویرگری بولونیا و… آخرین اثر او تصویرگری کتاب هزارهزاردانهانار با بازنویسی احمد اکبرپور است که طوطی آن را با همکاری موزهی عروسک و فرهنگ ایران منتشر کرده است. در ادامه گفتوگوی صمیمانهی طوطی با علیرضا گلدوزیان را میخوانید.
کجا متولد شدید؟
من تهران به دنیا آمدم؛ بیمارستان شهرام، میدان فاطمی.
مدرک، رشتهی تحصیلی و دانشگاه محل تحصیلتان چیست؟
کارشناسی ارشد تصویرسازی از دانشگاه آزاد تهران مرکز. دارای نشان درجهی یک هنری هم هستم.
چه شد که به هنر و تصویرگری علاقهمند شدید؟
اتفاقاً من اول از تصویرگری خیلی بدم میآمد چون احساس میکردم کار بیهودهای است. دائم باید برای تعداد زیادی از فریمهای کتاب طراحی کنی که من حوصلهی تکرار ندارم و از آنجایی که آدم تنوعطلبیام، همیشه فکر میکردم باید یک فریم را تکرار کنم با یکسری شخصیتهای تکراری و یکسری رفتارهای تکراری، یکسری رنگهای تکراری و یکسری کمپوزیسیونهای تکراری، همینطور تکرار و تکرار و تکرار… از یکجایی به بعد احساس کردم که انگار روحیهام عوض شد، طبعام عوض شد. بعد یکدفعه خوشم آمد. کتابهای تصویرسازی را نگاه کردم، آدمهای مهم تصویرسازی را دنبال کردم. خوشم آمد، گفتم امتحان کنم. شروع کردم به انجام دادن آن کارها و نتیجهاش شد کارنامهای که الان از من میبینید.
اولین کار حرفهایتان چه بود؟
اولین کار حرفهای من کتاب «جوراب سوراخ» بود که با انتشارات شباویز کار کرده بودم و برندهی جایزهی بزرگ براتیسلاوا شد.
تاکنون چند کتاب تصویرگری کردهاید؟
فکر کنم بالای صد و پنجاه، صد و شصت کتاب باشد.
دربارهی هزارهزاردانهانار چه صحبتی دارید؟
هزارهزاردانهانار در حال حاضر تنها همکاری من با طوطی است که در یکی از بدترین و شاید بعد از آن بهترین موقعیتهای زندگیام به سراغم آمد. کتابی بود که در دست داشتم و همزمان شد با درگذشت مادرم. چند فریم از آن را کار کرده بودم که این اتفاق برای من افتاد و تا یکسال نتوانستم کار کنم. خانم ترهنده، مدیر کتابهای طوطی، و مجموعهی انتشارات فاطمی با درک شرایط و موقعیتی که داشتم، خیلی صبورانه و مهربانانه در کنار من بودند برای به پایان رساندن این پروژه.
بهخاطر تعهدی که احساس میکردم، غم و ناراحتیام را نباید در کار میآوردم. برای همین بازهی زمانی یکساله طول کشید تا من دوباره بتوانم چند فریمی که کار کرده بودم را ادامه بدهم و این خیلی کار سختی بود برای من، خیلی کار دشواری شد.
چون حسوحالم تغییر کرده بود، شخصیتم تغییر کرده بود، تبدیل به یک فرد دیگری شده بودم. یعنی زندگی من به دو قسمت تقسیم میشود: پیش از فوت مادرم و بعد از فوت مادرم. دقیقاً انگار آدم جدیدی ادامهی کار را پیش برد. نمیدانستم نتیجهی کار چگونه خواهد بود. برای اینکه ذهنیتی از کار نداشتم و خیلی چیزها برایم رنگ باخته بود. خیلی چیزها هم برایم جدیتر شده بود.
هزارهزاردانهانار از نظر من کتابی بود که ایدهی بسیار جذابی داشت، بازنویسی آقای اکبرپور هم که عالی بود. فضای هزارهزارهزاردانهانار برایم جذاب بود. موقعیتهایی که داشت، اینکه تبدیل شده بود به یک موقعیت جدید و رفتار جدید و خیلی خلاصه یک قصهی عامیانه را تبدیل کرده بود به یک قصهای که حالا بتوان آن را خواند، روایتش کرد و تصویرش کرد. در کل فضای نمکین آن برایم بامزه بود و دوستش داشتم.
دربارهی کتابهای طوطی چه نظری دارید؟
بهنظرم طوطی در حال حاضر، با احترام به ناشرین دیگر که تلاش میکنند و زحمت میکشند، بسیار قدرتمند عمل میکند و کتابهای خوبی را ارائه میکند؛ هم از لحاظ متن و هم محتوا. بسیار بسیار حرفهای است.
چه آرزویی برای کودکان و نوجوانان دارید؟
آرزوی من برای کودکان و نوجوانان این است که طوطی و انتشاراتی که با همین شکل دارند کار میکنند، تعدادشان اندک نباشد. ما در جامعهای زندگی کنیم که صدتا از این ناشرها حضور داشته باشند و بتوانیم پایاپای ناشرانی که در اروپا و آمریکا کار میکنند، کار کنیم. ناشران ما بتوانند رقابت کنند و هر کتابی را که امکانش باشد منتشر کنیم. نگران نتیجه و حاصلش نباشیم که چطور ارائه خواهد شد. بعضیوقتها اتفاقهایی میافتد در مواجهه با بعضی از ناشران دیگر و بیتعهدیهایی پیش میآید. آرزویم این است که کتابهای خوب به دست بچهها برسد. اینچنین ناشرانی یکی و دو تا نباشند. هزارهزاردانه شوند، هزارهزاردانه فاطمی…