پدیدآورندگان کتاب جهان مال من است دست مخاطب را میگیرند و او را به گوشه گوشهی دنیا میبرند، به شهرهایی مثل ونیز و پاریس و بارسلونا. سیال بودن فضا در این کتاب کمک میکند کودکان بدون محدودیتهای دنیای واقعی با ماجراهای داستان همراه شوند و لذت یک سفر بیدغدغه و خواندن یک داستان کوتاه پر از اتفاقهای خواندنی و تماشایی را تجربه کنند.
جهانگردی تجربهای نیست که برای بسیاری از کودکان در دنیای واقعی رخ بدهد، به همین خاطر کتاب جهان مال من است نشان میدهد بیرون آمدن از قید و بند دنیای واقعی چقدر میتواند به تجربههای آنها اضافه کند، خصوصاً وقتی جزو دستهی افراد با نیازهای ویژه باشند. تعداد کتابهای کودک ایرانی بر اساس شخصیتهایی که نیازهای ویژه دارند زیاد نیست، به همین خاطر وجود چنین داستانهایی قدم مثبتی در این زمینه محسوب میشود.
در طول سفر مانعی وجود ندارد و اگر وجود داشته باشد پدر آن را از سر راه برمیدارد. اگر یک وسیلهی حمل و نقل خراب میشود، پدر وسیلهی دیگری را جایگزین میکند و دونفری به سفرشان ادامه میدهند. مفهوم «امید» و «ادامه دادن مسیر» و «لذت بردن از راه سفر» از مفاهیمی است که به مخاطب منتقل میشود. البته بهتر بود به جای مستقیمگویی با جملهی «جهانگردها هیچوقت ناامید نمیشوند» که دوبار در این داستان و یک بار هم در دیالوگ پسر تکرار شده، خوانندگان خود در خلال ماجراها این مفهوم را درک میکردند.
نام این اثر و داستان آن نشان میدهد جهان میتواند برای هر کسی باشد، «من» میتواند هر یک از خوانندگانی باشد که این کتاب را ورق میزنند. جهانگردی مختص بزرگترها، ثروتمندان و یا افراد خاص جامعه نیست، لااقل وقتی از دیدگاه خیال و تصور به این مقوله نگاه کنیم.
علاوه بر این مخاطب در این کتاب در تصاویر با بناهای دیدنی برخی از کشورها آشنا میشود و بدون آموزش مستقیم، اطلاعات جغرافیایی و گردشگری به دست میآورد. شاید همین تماشای کوتاه مقدمهای باشد برای آنکه کودک شناخت بیشتری از تاریخ و جغرافیای کشورها به دست بیاورد.
تصویرگریهای هاله قربانی پر از رنگها و جزئیات است و با تعداد زیادی از مردم و انبوهی از درختها روبرو میشویم که همان مفهوم جهان را در ذهن مخاطب تداعی میکند. هماهنگی نویسنده و تصویرگر به روایت کمک کرده است، مثلا بسیاری از اطلاعات از متن حذف و به تصاویر اضافه شده مانند وضعیت جسمانی کودک و همینطور رفتن به کشورهای گوناگون. به همین خاطر تصویرگریها نقش مهمی در روایت داستان دارد و همراه متن داستان باعث ایجاد ریتم تند و جذابیت در روایت شده است.
پرداختن به بخش پایانی، داستان را تا حدی لو میدهد، اگر نمیخواهید پایان داستان را بدانید از اینجا به بعد را نخوانید. بخش پایانی کتاب در اتاق پسر میگذرد و با فضای صفحات قبل تفاوت زیادی دارد، انگار ناگهان تمام آن لحظات خوش از بین میروند. پایانبندی با وجود انتقال حس امیدواری در گفتوگوی پدر و پسر، مطرح شدن مفهوم پذیرش وضعیت موجود و تفکر برای رسیدن به هدفها، ناگهانی است و با صفحات قبل پیوستگی و هماهنگی کمی دارد. ناگهانی به این معنا که مخاطب به خود میگوید این همه جهان را گشتیم پس چرا آخرش چنین شد؟ اگر یک برنامهی واقعی برای یک سفر واقعی در پایان داستان چیده میشد یا بخش کوچکی از خیالپردازی پسری که سفر را خیلی دوست دارد به واقعیت تبدیل میشد، مخاطب بهتر با آنچه تا به حال خوانده بود ارتباط برقرار میکرد. آیا یک پسر در این شرایط نمیتواند با همراهی پدر واقعاً به سفر برود؟
در کل میتوان گفت کتاب جهان مال من است فضای تازهای را برای مخاطب کودک فراهم میکند و لذت خواندن و تماشا کردن را نیز به او منتقل میکند.