رمزگشایی از یک روایت؛ نگاهی به داستان «مشت‌زن»

«اگر روی سرمان دریچه‌ای بود، دیگر گناهی نبود
می‌توانستیم بدی را برداریم
و خوبی را جای آن بگذاریم»
شل سیلور استاین
 
داستان «مشت‌زن» روایت یک تغییر بینش و یک تغییر رفتار است. این تغییر رفتار را می‌توان با مدل «تئوری ذهن» و فعل و انفعالات ذهنی تطبیق و تبیین کرد. همچنین می‌توان با نگاهی به مسیر پردازش‌های عصبی این فعل و انفعالات ذهنی از روایت داستان تحلیلی عصب‌شناختی ارائه کرد. محوریت این تحلیل، مهارتی تحت عنوان «چشم ذهن» است. همدلی و درک از خود و دیگری رمز تحول و تغییر شخصیت اصلی داستان و گذر او از تخریب به ساختن است. هم‌ذات‌پنداری مخاطب با این شخصیت بنا بر دلایل عصب‌شناسانه، موجب تقویت مهارت‌های ذهنی او نیز خواهد شد. چندان‌که می‌توان بین شخصیت داستانی «مشت‌زن» و مخاطب داستان از یک انتقال فرهنگی سخن گفت و مسیر این انتقال را در مدارهای مغزی جست‌وجو کرد.
 
– رمزگشایی از یک روایت
نگاهی به داستان مشت‌زن بر اساس مدل تئوری ذهن و رویکرد عصب‌شناختی
یاشار هدایی
گاهنامه‌ی نقد کتاب کودک و نوجوان، بهار ۱۳۹۹

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

1
خانه
دسته‌بندی
0
سبدخرید
حساب‌کاربری
جست‌وجو