پله در سرزمین عجایب

کتاب بر پایه‌ی کشمکش و گفت‌وگو بین دو شخصیت اصلی داستان شکل گرفته است. روایت‌ها رفت و برگشتی است و ما قدم با قدم با جریان داستان پیش می‌رویم. فضای داستان بین ناخودآگاه نویسنده و فضای واقعی حرکت می‌کند. این تعلیق بین فضای واقعی و ناخودآگاه نویسنده باعث می‌شود دنیایی که نویسنده می‌خواهد در واقعیت تغییر دهد برای ما عیان شود.

زهرا ماهری؛ وبگاه وینش

هر وقت اسم ادسون آرانتس دوناسیمنتو را می‌شنوم یاد مرحوم منوچهر نوذری و مسابقه هفته‌اش می‌افتم. آن قسمتی که از عادل فردوسی‌پور جوان، زمانی که هنوز وارد تلویزیون نشده بود، نام اصلی پله را می‌پرسد و او بدون نفس کشیدن ادسون آرانتس دوناسیمنتو را می‌گوید. نوذری کمی فردوسی‌پور را نگاه می‌کند و می‌گوید دوباره بگو و او با خنده تکرار می‌کند. جایی از داستان ادسون آرانتس دوناسیمنتو و خرگوش هیمالیایی‌اش هم چنین برخوردی داریم:

نمی‌خواست بگوید: ولی من حسابی کنجکاو شده بودم. پرسیدم: «ببینم، اصلا تو کی هستی؟ اسمت… »

بلافاصله گفت: «ادسون آرانتس دوناسیمنتو!»

آن‌قدر سریع گفت که اصلا متوجه نشدم. گفتم: «چی چی؟»

گفت: «ادسون آرانتس دوناسیمنتو»

این قسمت از داستان شروع آشنایی ما با ادسون هم است. شخصیتی که می‌خواهد قهرمان داستان نویسنده باشد، اما نویسنده نمی‌خواهد و نمی‌تواند! داستان نویسنده با آن چیزی که ادسون می‌خواهد فرق دارد. حداقل پایان‌های متفاوتی دارد. نویسنده پایانی واقعی برای داستانش در نظر دارد؛ اما ادسون می‌خواهد شخصیت‌ها در داستان نمیرند و از واقعیت تاریخی‌ای که دارد دور شود.

ادسون آرانتس دوناسیمنتو و خرگوش هیمالیایی‌اش را جمشید خانیان نوشته است. شخصیت اصلی خود نویسنده است. او می‌خواهد داستان جدیدی بنویسد ولی سر و کله‌ی «پله» و دوستانش در اتاق آقای نویسنده پیدا می‌شود؛ نویسنده می‌خواهد داستان سینما رکس و اتفاقات واقعی را که در آن افتاده است، بنویسد.

کتاب بر پایه‌ی کشمکش و گفت‌وگو بین دو شخصیت اصلی داستان شکل گرفته است. روایت‌ها رفت و برگشتی است و ما قدم با قدم با جریان داستان پیش می‌رویم. فضای داستان بین ناخودآگاه نویسنده و فضای واقعی حرکت می‌کند. این تعلیق بین فضای واقعی و ناخودآگاه نویسنده باعث می‌شود دنیایی که نویسنده می‌خواهد در واقعیت تغییر دهد برای ما عیان شود. نویسنده با ناخودآگاه خودش و واقعیتی که وجود دارد، نمی‌خواهد کنار بیاید ولی در طول داستان سعی می‌کند هر دو فضا را به خوبی به ما نشان دهد.

داستان از کجا شروع می‌شود؟ از خط حلزونی که نویسنده زمانی آن را می‌کشد که می‌خواهد طرح داستانش را بنویسد. اما این دفعه مانعی سر راهش وجود دارد و مثل همیشه این خط حلزونی پیش نمی‌رود. این مانع خرگوشی است که از دل این خط حلزونی بیرون می‌آید. حرکت خرگوش در تاریکی و متعجب کردن نویسنده یادآور آلیس در سرزمین عجایب است. آلیس دنبال خرگوش می‌رود و داستان ادسون هم با حرکت خرگوش پیش می‌رود. خرگوش در داستان نوعی نماد است که ما را از دنیای واقعی به دنیایی خیالی و ناشناخته می‌برد. زمانی که خرگوش حضور دارد، ما ناخودآگاه نویسنده را می‌بینیم و با پله همراه می‌شویم. قهرمان داستان از نویسنده می‌خواهد با او و دنیای خیالی‌اش همراه شود. نویسنده نمی‌تواند و با توصیف واقعی و هولناک آخر قصه یکی از وقایع مهم تاریخ معاصر را به تصویر می‌کشد. فضای داستان در آبادان می‌گذرد و شخصیت‌ها درگیر اتفاقات قبل از جنگ هستند. قهرمان داستان به آتش کشیدن سینما رکس و از دست دادن آدم‌های زندگی‌اش را نمی‌خواهد بپذیرد و می‌خواهد این تلخی را از داستان حذف کند.

کتاب مثل بقیه داستان‌های جمشید خانیان نثری جذاب و موضوع هیجان‌انگیز دارد. تعلیق‌ داستان مخاطب را تا انتها می‌کشاند. همذات پنداری با پله، مخصوصا در اواخر داستان به حدی به درستی اتفاق می‌افتد که از اصرار نویسنده بر پایان تلخ داستان متعجب می‌شویم.

ادسون آرانتس دوناسیمنتو و خرگوش هیمالیایی‌اش تازه‌ترین کتاب جمشید خانیان است که انتشارات فاطمی (کتاب‌های طوطی) آن را برای گروه سنی نوجوان منتشر کرده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

1
خانه
دسته‌بندی
0
سبدخرید
حساب‌کاربری
جست‌وجو